نویسنده: مسعود بسیطی ( کارشناس علوم تربیتی و ادیان و فرق ؛ m.basiti@mohammadivu.org )
شب بود و جهان، سیاه و تاریک.
تاریکیِ قرنها جهل و بی عدالتی زمین را فراگرفته بود.
خدا در زمین به غربت کشانده شده بود و امنیت و عدالت را سر بریده بودند.
آدم، صفیّ و انتخاب شدهی خدا بود برای هدایت مردمان به محمّد (ص)؛
نوح، نبیِّ ماموریت یافته از خدا گشته بود برای ارشاد آدمیان به محمّد (ص)؛
ابراهیم، با همهی جِدّ و جهدش خود را از غیر خدا خالی ساخت و خلیل خدا شد تا برای زمینیان نیکو هدایتگری باشد به محمّد (ص)؛
موسی لایق تکلّم با خدا گشت و عیسی بندهی منتخب معبود شد تا بنی اسراییل را بشارت دهند به ظهور محمّد (ص)؛
...
موضوعات مرتبط: متون ادبی ، ،
نویسنده: مسعود بسیطی ( کارشناس علوم تربیتی و ادیان و فرق ؛ m.basiti@mohammadivu.org)
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست
که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
خداوند تو را رحمتی برای عالمیان قرار داد. تو طبیبی بودی دَوّار بِطِبِّه.
همهی علم طبابت را در سینه داشتی و خانه به خانه به دنبال بیماران میگشتی تا شفای دردهای شان باشی.
و ما هم بیمارانی که قرنها در برابر تو ناز و کرشمه کردهایم و خود را غنی از طبیب پنداشتهایم.
تو را نشناختیم و قَدرت ندانستیم. اما دوستت داریم ای طبیب جسم و روح مان! ای پیامبر رحمت، محمد.
موضوعات مرتبط: متون ادبی ، ،
نویسنده: زهرا مرادی (کارشناس ارشد MBA ؛ z.moradi@mohammadivu.org )
آمده بود تا جهالت را از جانها بزداید. وارد مسجد که شد عدهای را در حال دعا و عبادت دید؛ و گروهی را در حال یاد گرفتن و یاد دادن. لبخندی زد و فرمود:
"هر دو گروه به کار نیکویی مشغولند. آنان خدا را میخوانند و اینان به علم آموزی مشغولند و به آنها که نمیدانند یاد میدهند. البته که گروه دوم برترند. من نیز برای یاد دادن علم فرستاده شدهام."
رسول رحمت این را فرمود و به جمع جویندگان علم پیوست.[1]
[1] - "وَ خَرَجَ ص فَإِذَا فِی الْمَسْجِدِ مَجْلِسَانِ مَجْلِسٌ یتَفَقَّهُونَ وَ مَجْلِسٌ یدْعُونَ اللَّهَ وَ یسْأَلُونَهُ فَقَالَ كِلَا الْمَجْلِسَینِ إِلَى خَیرٍ أَمَّا هَؤُلَاءِ فَیدْعُونَ اللَّهَ وَ أَمَّا هَؤُلَاءِ فَیتَعَلَّمُونَ وَ یفَقِّهُونَ الْجَاهِلَ هَؤُلَاءِ أَفْضَلُ بِالتَّعْلِیمِ أُرْسِلْتُ ثُمَّ قَعَدَ مَعَهُم": بحارالانوار، ج 1، ص 206.
موضوعات مرتبط: متون ادبی ، ،
دوست داشتنی بود و مهربان. به اندازهی هدایت تمام عالمیان، بار بر دوش داشت؛ اما هیچ گاه چهرهاش را در اثر سختی و فشار کار در هم نمیکشید. چهرهی متبسّمش را که میدیدی نمیتوانستی درنگ نکنی، لبخند نزنی، آرام نگیری. دوست داشتی تو هم با خدا هم نوا شوی و اقرار کنی «وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظِیم»[1] ؛ قطعاً تو را خویی والاست.
موضوعات مرتبط: متون ادبی ، ،
شب بود و جهان، سیاه و تاریک.
تاریکیِ قرنها جهل و بی عدالتی زمین را فراگرفته بود.
خدا در زمین به غربت کشانده شده بود و امنیت و عدالت را سر بریده بودند.
آدم، صفیّ و انتخاب شدهی خدا بود برای هدایت مردمان به محمّد (ص)؛
نوح، نبیِّ ماموریت یافته از خدا گشته بود برای ارشاد آدمیان به محمّد (ص)؛
ابراهیم، با همهی جِدّ و جهدش خود را از غیر خدا خالی ساخت و خلیل خدا شد تا برای زمینیان نیکو هدایتگری باشد به محمّد (ص)؛
موسی لایق تکلّم با خدا گشت و عیسی بندهی منتخب معبود شد تا بنی اسراییل را بشارت دهند به ظهور محمّد (ص)
موضوعات مرتبط: متون ادبی ، ،